پررنگترین خاطرهای که از کودکی به یاد دارد، تصویر پسربچهای بازیگوش است که مشتاقانه بازی فوتبال تیم محلی را دنبال میکرد. هنوز هم وقتی از آن سالها حرف میزند، برق هیجان در چشمهایش میدرخشد و پایان این حرفها به تعریف از یک رشته جدید ورزشی میرسد که به باور خیلیها رشتهای برای پولدارها به شمار میآید، اما او این موضوع را قبول ندارد.
سالهای نوجوانی، فوتبال جذابترین رشته ورزشیای بود که میشناخت. حالا مینیگلف برایش حرف اول و آخر را میزند. خودش را خوب میشناسد و میداند وقتی از چیزی خوشش بیاید، تا آخر پایش میایستد. عباس مرادی سیوپنجساله است. شاید تاریخ خیلی از اتفاقها و ماجراهای ریز و درشت را فراموش کند، اما تاریخ تمرینها از خاطرش نمیرود. قرار ما با او در طلاب، محله سکونتش، است.
کافی است شروع به صحبت کند تا معلوم شود چقدر به این رشته علاقهمند است. تمام کارنامه ورزشیاش مربوطبه چند سال اخیر و کسب چندین و چند رتبه در مینیگلف است، اما اینکه چطور به این نتیجه شیرین رسید، باید از اول، ماجرا را تعریف کند و به قول خودش برسد به خطهای اول زندگی؛ «پنجساله بودم و بسیار پرشر و شور؛ بهدلیل هیجان و اشتیاق زیادم، مادرم مرا در کلاس ژیمناستیک ثبت نام کرد.
وارد مرحله نوجوانی که شدم، ورزش موردعلاقهام فوتبال بود و بس. حاصل این علاقه، ورود من به دنیای حرفهای فوتبال شد و تا سالها در لیگ دسته یک استان توپ میزدم.»
داستان عباس مرادی مانند فیلمهایی است که در آن، مسیر زندگی قهرمان فیلم ناگهان تغییر میکند و مجذوب دنیای جدید میشود. او میگوید: برای تمرین و بازی فوتبال به پارک ملت میرفتم. وقتی از دنیای نوجوانی به جوانی رسیدم، از علاقهام به فوتبال کم نشد. در اوج هیجان و اشتیاق برای بازی بودم که یک ویروس همهچیز را به هم ریخت. کرونا شیوع پیدا کرد و به جامعه ورزشی هم آسیب زد.
همه بوستانها و زمینهای ورزشی بسته شد. اما کسی که به کاری عادت کرده باشد، نمیتواند بیخیالش شود؛ برای من هم دقیقا همینطور بود. هر هفته به بوستان میرفتم با این امید که اوضاع به حالت عادی برگشته باشد، ولی آب از آب تکان نمیخورد. یک بار متوجه زمینهای گلف شدم که تعدادشان در بوستان کم نبود و فکر میکنم حدود هفدههجده زمین بود.
حتی هنوز هم وقت تعریف ماجرا هیجانزده میشود و نمیتواند آن را پنهان کند. تلاش میکند احساسش به این رشته ورزشی را کامل تعریف کند؛ «اولینبار بود که با دقت به این بازی نگاه میکردم. محو تماشای بازیکنانی شده بودم که توپی را به گودالی کوچک هدایت میکردند.
تعقیب مسیر دست بازیکنان برایم جذاب بود. ورزشکاران به کمک چوبهایی که بعدها فهمیدم انواع مختلفی دارد، توپها را هدایت میکردند. میرفتم و مدتها میایستادم و نگاهشان میکردم تا اینکه خودم را وسط بازی دیدم و دیگر نتوانستم زمین گلف را ترک کنم.»
ممارست و تمرینهای پیدرپی بالاخره عباس مرادی را به نتیجه رساند. برگزیدهشدن او در مسابقات مربوطبه هفته تربیتبدنی در سال گذشته، او را برای ادامه راه مصممتر کرد. هر موضوعی که یادآور رقابت سال گذشته باشد، او را به وجد میآورد؛ «هیئت گلف مسابقهای برای روز تربیتبدنی برگزار کرد. دوستان از من خواستند شانسم را امتحان کنم.
مشهد ورزشکاران باسابقه و باتجربه بسیاری دارد که گلف بازی میکنند و شانس برد و پیروزیشان زیاد است. به همیندلیل انتظار زیادی بود که به برگزیدهشدن فکر کنم. بااینحال شرکت در رقابت هیجان دارد و جذاب است؛ به همیندلیل فقط به خاطر محکزدن خودم و با پیشنهاد اطرافیان در رقابتی که در استان برگزار میشد، شرکت کردم و نتیجهای که دیدم، باورکردنی نبود.
اولشدن در مسابقهای که آن همه شرکتکننده داشت، به قدری برایم شیرین بود که بعد از آن تلاشم چندبرابر شد؛ همین که از کار فارغ میشدم، وقتم را با تمرین پر میکردم.»
به نظر او هرکس فقط یکبار بازی در رشته گلف را تجربه کند، نمیتواند آن را کنار بگذارد. لااقل برای او اینطور بوده است؛ «متأسفانه در محلات حاشیه شهر، زمینی برای تمرین این رشته وجود ندارد و باید به پارک ملت بروم. کل هفته منتظرم جمعه برسد و بار و بندیل را بردارم و برسم بوستان. این بازی برای من بسیار دلچسب است و به قول معروف، لحظات تمرین، از عمرم به حساب نمیآید.»
رؤیای هر ورزشکاری، رسیدن به سکوهای بالا و موفقیتهای بیشتر است. مرادی به اینجای صحبت که میرسد، دوباره یاد سال گذشته میافتد که همهچیز برایش جدی شد؛ «حاضر نبودم به هیچ قیمتی تمرینها را از دست بدهم تا اینکه رقابتهای این رشته در تهران برگزار شد.
آقای حسین آبخیز که یکی از پیشکسوتهای این رشته است و در این مدت با او آشنا شده بودم و مشوقم بود، پیشنهاد کرد که این رقابتها را از دست ندهم. البته باز هم دلهره داشتم، بهایندلیل که تجربه مسابقه خارج از مشهد را نداشتم.
با اصرار و تشویق اطرافیان، در رقابتها شرکت کردم و دوم شدم. این برد برای من بسیار شیرین بود. باور نمیکردم بین آن همه صاحبنام بتوانم این مقام را کسب کنم. بعد از آن به خودم اطمینان بیشتری پیدا کردم و نتیجه چند مسابقه دیگر را هم به نفع خودم تمام کردم.»
زندگی عباس فقط به ورزش خلاصه نمیشود. منبع درآمد او از نجاری و ساخت کمد امدیاف است. سالهای سال این شغلش بوده است؛ جالب اینکه چوب بازی گلف را هم خودش درست میکند. میگوید: گلف چهارده تا شانزده چوب به نام «پاتر» دارد. من با چوبهای مختلف تمرین میکنم و قالب آن را خودم درست میکنم و بعد میدهم که آن را بسازند.
این را که میگوید، بلند میشود و چندین و چند چوب را کنار هم ردیف میکند که هنر دست خودش است و از هر فرصتی برای بهدستگرفتن آنها استفاده میکند.
مرادی اغلب وقت بازی به این فکر میکند که یکی دارد بازیاش را تماشا میکند و ممکن است حرکات دست و هدایت توپ شیفتهاش کند. میگوید: هرچه ضربات توپ کمتر باشد، امتیاز بیشتر است و وسواس و ظرافت، توپ را میغلتاند. کسی چه میداند؛ شاید تعداد طرفداران این رشته هم بیشتر شود و از غربت درآید.
باز هم تکرار میکند که آنطورکه برخی میگویند، گلف، ورزشی لاکچری نیست.